"یک روز گرم تابستانی بود و یک دختر سکسی با شورت کوتاه نظرم را جلب کرد. او با دوست پسرش نزدیک آژانس مسافرتی ایستاده بود. یک گفتگوی معمولی را شروع کردم و متوجه شدم که این دختر ناز هرگز دریا را ندیده است. چگونه می توانم دور بمانم؟ من طبق معمول پول زیادی داشتم، بنابراین فقط یک مشکل داشتم - آیا دوست پسرم اجازه می داد با زنش رابطه جنسی داشته باشم یا برای گرفتن بلیط دریا؟ با کمال تعجب، او سریعتر بود و کاملاً موافق بود - اوه، من از این نوع دخترها سکس های ناب خوشم می آید! او می دانست چگونه همه چیز را از زندگی اش بگیرد! وقتی به محل من رسیدیم، دختر شروع به معاشقه با من کرد - اوه بله! پول من ارزشش را دارد! من قطعاً قبلاً به او خیانت کرده ام - من آن را در حرکت های شغلی او و نحوه مکیدن آلت تناسلی بزرگ من دیده ام...;"