"به دوستم اریک گفتم که فقط به یک سکسی ناب شرط به او سوار می شوم - بدون جوجه بچه. اگر می خواست زنان را ببرد، می توانست بدون من این کار را انجام دهد. بعد از کار خیلی خسته بودم. اما آن احمق همچنان دوربین را در دست داشت و من می دانستم که چاره دیگری ندارم. به خودم قول دادم که هر چه باشد ماشین را متوقف نکنم...اما بعد دیدمش. این عزیزم پیاده روی زیبا. من نمی توانم خودم را کنترل کنم، چرا اینقدر ضعیف هستم؟ ما دختر را برداشتیم و در ماشین با او صحبت کردیم و حتی…;"